«دنیای وارونه» با شیوهای جذاب و بدیع که خواننده و مخاطب را با خود همراه میکند، منتشر کرده است. مخاطبی که در پی مفهوم ترس و تبعیض نژادی و سرمایهداری در جهان امروز است، اگر این کتاب را بخواند به مقصود خود خواهد رسید
گر فکر میکنید در دنیای امروز همه چیز طبق آنچه گفته میشود جلو میرود باید کمی در فکر و اندیشه خود تجدید نظر کنید. در دنیای بیرحم امروز کلمات به کار گرفته میشوند برای اینکه ملتها را تحمیق کنند. در دنیای جدید دموکراسی برای همه نیست بلکه دموکراسی برای زورمندان است و هر کسی زور بیشتری داشت احتمالاً توانمندی بیشتری هم برای آنچه دموکراسی میپندارد، دارد. باید باور کنیم که امروزه دموکراسی در این سالها بیشتر از طریق سرنیزه نظامیها منتشرشده تا طبق اصول و عقاید سازندگان آن. ادواردو گالیانو، روزنامهنگار، نویسنده، و رماننویس اهل اروگوئه در کتابی که عنوان فارسیاش «دنیای وارونه» نام گرفته است به شما و البته ما نشان میدهد که دنیای امروز دنیای زور است. او کتابش را در سال 98 میلادی نوشته اما حرفهایش تازه است. مسألههای بیست سال قبل گالیانو همچنان مطرح هستند. این نویسنده چپگرا که در سه دولت دیکتاتور آمریکایی لاتین به مرگ محکوم شده بود درباره اقتصاد جهانی و سردمدارانش نظریات جالبی دارد. او سران و سازمانهای اقتصادی جهان را به یک هیولا تشبیه میکند که کشورها را اسیر خود میکنند که اگر نافرمانی کنند از روی نقشه جهان حذف میشوند. البته این نویسنده و روزنامهنگار به قدری شیرین این مسائل را توضیح میدهد تا مخاطب برایش کاملاً جا بیفتد با چه افرادی طرف است. او راکفلرها و فریدمنها را اختاپوسهای این جهان توصیف میکند که با استدلالهای منطقی به گسترش تکنوکراسیس بینالمللی اقدام میکنند و برای حذف ضعفا و پابرهنگان هم توجیهات منطقی میآورند. زندگی در دنیای سرمایهداری اقتضائاتی دارد و هر کس نتواند به آن پایبند باشد، لاجرم حذف خواهد شد. گالیانو به ما نشان میدهد شعار حمایت از کودکان در جهان فقط یک فریب است، درحالیکه شرکتها و کارتلهای بزرگ اقتصادی پایه و اساسشان بر بهرهکشی از کودکان استوار شده است. او حتی کودکان طبقه مرفه جامعه کنونی را نیز اسیر شده در حصارهای زرق و برق پوشالی میداند که ارتباطی با جامعه ندارد و بهعنوان یک محصول ایزولهشده بهکار گرفته میشود. استعمارگری اگرچه شاید امروزه دیگر برای مردم جهان تصور روشنی نداشته باشد اما با چراغ قوه گالیانو میبینیم که استعمار بیخ گوش ماست. او میگوید: «این قانون که برخی به دنیا میآیند تا آزاد باشند و برخی دیگر برده به دنیا میآیند چراغ هدایتگر امپراطوریها در جهان است»؛ امری که اگرچه دیگر صراحتاً گفته نمیشود اما رسماً اجرا میشود و در فرهنگ امروز اروپا همه توانها صرف این میشود که نشان داده شود طبقات فرودست جامعه واقعاً بیلیاقت بودهاند که به این وضع افتادهاند.