کتابخانه عمومی ولیعصر (عج) شهرستان ماکو

کتابخانه عمومی ولیعصر (عج) شهرستان ماکو
گزیده کتاب

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نساء رجب زادگان» ثبت شده است

۱۶
مهر

مثنوی خوانی کتابخانه عمومی ولی عصر (عج) ماکو

امروز شانزدهم مهر ماه سال هزار و سیصد و نود و شش، جلسه باشگاه بانوان، رأس ساعت 16:30 با گردهم آمدن اعضاى ثابت باشگاه، در مکان همیشگى ، کتابخانه ولیعصر (عج) برگزار شد .
موضوع اصلى جلسه (مثنوى خوانى) بود ، که با قرائت  استاد صمدزاده و صد البته با توضیح و تفسیر ایشان ابیات ٥٠٠ تا٥٢٠  صورت گرفت.
در این جلسه یکى از اعضاى ثابت باشگاه ، بانو سید آقازاده، که به خاطر فوت همسر عزیزشان، نزدیک به  دو ماه از جلسات غائب بودند ، دوباره به کانون گرم کتابخوانان باشگاه بازگشتند . فاتحه اى به روح مرحوم خوانده شد و نشست بُعدى معنوى به خود گرفت.
امروز یکى از شاعران عزیز شهر ماکو سرکار خانم مهرى زاهدى نیز در جلسه حضور داشتند.

  • شیرزاده
۱۲
شهریور

وقتی مادربزرگم،مرا صدا می زد ،عاشقِ اسمم می شدم،کاش می شد صدای بعضی از آدم ها رو بوسید، مخصوصاً وقتی اسمِ تورا صدا می زنند. می گفت : همه می دانند زخم های زیادی داریم حتی داروخانه، همیشه بقیه پولمان را چسبِ زخم می دهد! بعضی وقتها ، با اینکه می دانست اعصابم داغون و خراب است و حوصله یِ هیچ کسی ،حتّی خودم را هم ندارم ، و بی دلیل و بی جهت بهانه می آورم ، بازهم صدایم می زد و می گفت : تو یکی یک دانه ی منی! می گفت همیشه ،سخت ترین نقش ها را به بهترین بازیگران میدهند، شاکیِ سختی هایی که متحمّل می شوی نباش، شاید هم بهترین بازیگرِ خدا ، تو باشی! هیچ ، دقّت کرده ای ؟ وقتی از تهِ دل دعا می کنیم یا گریه می کنیم ، می بوسیم ، رؤیا  می بینیم ، چشمهایمان را می بندیم می دانی چرا؟! چون زیباترین چیزها را در زندگی  نمی توان دید بلکه فقط می توان در دل ، احساس کرد!

  • شیرزاده
۰۶
شهریور

به نام حضرت حق


معرفی و خلاصه کتاب


روی جاده نمناک


نام کتاب : روی جاده ی نمناک
نویسنده : خدیجه قاسمی
نشر : روزگار


"ایلیا"، پسری که برخلاف میلش و با تشویق پدرش پزشکی خوانده، اما بعد از سه سال پزشکی را رها کرده و در رشته مورد علاقه خود، ادامه تحصیل داده است. و هم زمان به کارهای هنری، نمایشی و شعر سرایی هم علاقمند است. در همین جلسه های شعر با پسری به نام امیر آشنا می شود. ایلیا در نمایش نامه ای که امیر نوشته است در یکی از سالن های تئاتر، روی صحنه می رود. وقتی به طرف تماشاچیان نگاه می کند، دختر زیبایی را می بیند و یک دل نه هزار دل عاشقش می شود به گونه ای که در صحنه روی سن، نمی تواند نقش خود را ایفا کند. بعد از آن، هر چه قدر دنبال آن "رویا" می گردد نمی تواند پیدایش کند. امیر عاشق "آیدا" خواهر ایلیا است ولی چون شرایط نابسامانی از لحاظ اقتصادی دارد. عشق خود را به آیدا ابراز نمی کند و به آیدا می گوید که به زودی قرار است ازدواج کند و آب پاکی را روی دستان آیدا، خواهر ایلیا می ریزد! مدت زمانی آیدا افسرده می شود ولی بالاخره، با پسرخاله خود که بسیار موفق در کار و عاشق آیدا بوده، ازدواج می کند.

  • شیرزاده