معرفی کتاب سوران سرد
شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۰۱ ق.ظ
نمای نزدیک:
رمان «سوران سرد»، قصه جنگ است، اما بیش و پیش از آن که به جنگ عراق با ایران بپردازد، تصویر دو جنگ دیگر را پیش روی مخاطب میگشاید؛ جنگ انسان با طبیعت و جنگ انسان با تمناهای نفس. افهمی در این رمان، چنان سرما و زمستان کُشنده منطقه سوران را با استادی ترسیم میکند که مخاطب این سرما را تا مغز استخوان خود احساس میکند. از سوی دیگر هم به ترسها و تردیدهای آدمیانی میپردازد که در برابر خواهش نفس و تعلقات دنیوی قرار گرفتهاند. با این همه، رمان «سوران سرد» در ستایش ایمان و اراده است؛ ایمان و اراده سربازان و نظامیانی که در برابر این طبیعت بیرحم و خشن سر خم نمیکنند و به نفسانیات خود لگام میزنند. افهمی اما همه اینها را بیافتادن به دام شعار و کلیگویی روایت کرده است. چرا که با پرداختی بسیار دقیق و جزئینگر، نقشه سوران را در ذهن مخاطب ترسیم میکند و بعد به کناری میایستد تا خواننده خود به قضاوت در باب این نبرد نفسگیر بین خیر و شر بنشیند. به تعبیر دیگر، ماجراهایی که در داستان «سوران سرد» اتفاق میافتد، بکر و دارای سوژهای تازه است. نگاه نویسنده جانبدارانه نیست و این همدلی و همدردی خواننده را بر میانگیزد.
نمای میانی:
نام جواد افهمی، نویسنده بجنوردی متولد 1343 با همین رمان که اولین کتاب چاپ شدهاش بود بر سر زبانها افتاد و شاید انتشار این رمان پیش از مجموعه داستان «تاکسی سمند» که زودتر نوشته شده بود، بخت بزرگی درکارنامه کاریاش محسوب میشود.
او با رمان «ستارههای دب اصغر» کاندیدای جایزه جلال آل احمد بود و رمان «خورشید بر شانه راستشان میتابید» او برگزیده دومین دوره جایزه ادبی «هفت اقلیم» شد.
نمای دور:
جواد افهمی (نویسنده): من این داستان را شاید بیش از 50 بار بازنویسی کردم. چندبار میخواستم همه آن را از بین ببرم تا چیزی در ذهنم نماند، اما این گونه نشد و کار به سرانجام رسید. البته این گونه هم نبود که همه را بگذارم کنار و از اول همه چیز را بازنویسی کنم. بازخوانی میکردم و تغییراتی در آن میدادم.
فیروز زنوزی جلالی (نویسنده و منتقد): جواد افهمی با قلمش جهانی قابل باور و شخصیتهایی باورپذیر را به تصویر کشیده است. همچنین جزئینگری و تصویرپردازیهای این کتاب هم قابل اهمیتاند.
علی چنگیزی (منتقد): «سوران سرد» رمانی از آب درآمده است نفسگیر، خوشخوان و البته عمیق. نکتهای که در این کتاب جز قصهگویی خوب افهمی بارز است، فضاسازی عالی و استفاده مناسب نویسنده از عناصری است مثل برف و ....
از کتاب:
سعید به پشت سرش نگاه کرد؛ به مه غلیظی که باد هر از گاهی از هم میتاراند و به خانههای گلی که در آن دورها و در شیب ملایم تپهای پی هر کدام بر بام دیگری بنا شده بود. پرسید: «یعنی ممکنه برف بیاد؟» کدخدا گفت: «بله، شاید برف بیاد. برف هم که بیاد، گرگا راه میافتن توی کوه.»
صفحه 45
از همین قلم:
چترکبود (افراز) «تاکسی سمند» (هیلا) «ستارگان دب اصغر» (فاتحان) «خورشید بر شانه راستشان میتابید» (هیلا) سال گرگ (در دست انتشار) شهر سنگی (در دست انتشار)
افتخارات:
اثر برگزیده بخش رمان از یازدهمین دوره جایزه شهید حبیب غنیپور ـ نامزد بهترین اثر
هشتمین جایزه قلم زرین