انسیه شاه حسینی
وی تحصیلات دورهی ابتدایی را در زادگاهش گذراند و با عزیمت به تهران در کارخانهای به کار پرداخت. دورهی دبیرستان را شبانه خوند و وارد دانشکدهی مامایی شده؛ اما این رشته را نیمه کاره رها کرد و به ادامه ی تحصیل در رشتهی کارگردانی سینام روی آورد و لیسانس گرفت.
در زمان جنگ به عنوان فیلمبردار خبری به جبهه رفت و دیدهها و شنیدههای خود را در برخی از نشریات آن زمان منتشر کرد. حضور در جبهه و آشنایی با فضاها و آدمهای آن در فراهم نمودن زمینهی مناسب برای این هنرمند جهت خلق آثار هنری ملموس و نزدیک به واقعیت تأثیر به سزایی داشت.
وی میگوید:
ـ بعد از زخمی شدن در عملیات طریق القدس از خدا خواستم تا زنده بمانم و بتوانم داستان حضورم درجبههی جنگ را به گونه ای هنری ثبت و درج کنم.
شاهحسینی از جملهی کارگردانان سینماست و در زمینه های نوشتن فیلمنامه، داستان های کوتاه و رمان و ساختنِ فیلمهای مستند و غیر مستند فعالیت میکند.
از فیلم نامههای اوست:
«آب را گل نکنید»(68) ـ که بعدها دستمایهی آفرینش رمان«توپچنار» قرار گرفت. فیلمِ آن با کارگردانی شهریار بحرانی ساخته شد و به نمایش عمومی درآمد. موضوع آن شرحِ تلاشهای فداکارانهی«فرزانهصالح آبادی»، آموزشیار نهضت سوادآموزیِ مأمور به خدمت در روستای توپچنار، یکی از خرابآبادهای شهر بجنورد است. فرزانه در یکی از دفاتِ بازگشن به روستایِ محلّ خدمتش بر اثر شدّت سرما در مسیر راه یخ میزند و به شهادت میرسد - «دل نمک» (68)، «مجروح جنگی» (77)، شب به خیر فرمانده» (84) ـ لازم به ذکر است که یک سال پیش از تدوین این فیلمناهمه، آقای محمود اکبرزاده، نویسندهی شیرازی رمانی دقیقاً با همین نامِ «شب به خیر فرمانده» (یونیسف، 83) را چاپ کرد بود. شاهحسینی در این کار خود از دختری میگوید که به دلیل رسیدن به یأس و پوچی، تصمیم به خودکشی میگیرد و برای رسیدن به این هدف جبهه را بر می گزیند. حضور او در قالب یک خبرنگار جنگی است؛ اما در شب عملیاتِ طریق القدس، اتّفاقاتی می افتد که سرنوشت او را تغییر میدهد ـ «پنالتی» (87) و ...
فیلم مستند«بچههای بلوچ»، ساختهی شاه حسینی برندهی جایزهی اول فیلمهای اجتماعی درآبادان شد.
اثر داستانی نویسنده با موضوع دفاع مقدس
توپچنار، رمان(تهران، برگ، 1371، چاپ اول)
فرزانه، آموزشیار نهضت برای سوادآموزی عازم روستای توپچنار میشود. ساکنان آبادی به دلیل دست و پنجه نرم کردن با مشکلات عدیده، فرصت و حتی نیازی به سوادآموزی در خود نمیبینند. فرزانه با تلاش مداوم، اخلاق نیکو، همدلی و همدردی با مردم و کمک برای رفع برخی از کمبودها مثل آب آشامیدنی و ... خلاصه گروهی را برای آموختن دور خود جمع میکند و به آنها خواندن و نوشتن میآموزد و در کوران جنگ ـ در حالی که برادرش به جبهه رفته و آرمانش را در آنجا جستجو میکند ـ به وظیفهی انقلابی خود که نبرد با جهل و نادانی است، جامهی عملی میپوشاند و با نگاهی قداست آلود به کاری که در پیش گرفته، از هیچ کوششی برای به ثمر نشاندن آن دریغ نمی ورزد.
اوضمن تدریس در ساعات فراغت پای درد دلهای تکتک اهالی مینشیند وسنگ صبور همهی آنهاست. به صحبتهای رنجآلود «امیدعلی» صمیمانه گوش میسپرد که همسرش را از دست داده، دخترش بیمارو مسلول است واز پسرش ـ که در جبهه به سر میبرد ـ مدتهای مدیدی است که هیچ خبری ندارد و...
چندماهی از شروع خدمتش در توپچنار نمی گذرد که در یکی از روزهای سرد پاییزی هنگام برگشت از شهر به روستا، شدّت بوران و سرما اورا به شکلی دردناک و غمانگیز به کام مرگ میکشد و اهالی توپچنار را که با او چون فرزندی عزیز، مأنوس شده بودند، به سوگی بزرگ مینشاند. خواهرش، رعنا که قصد رفتن به دانشگاه را داشته و فرزانه را در ابتدا به خاطر پیوستن به نهضت سرزنش کرده بود، از رفتار خود پشیمان میشود و با عزیمت به روستای توپچنار راه خواهرش را ادامه میدهد.
شاه حسینی برای نوشتن این رمانِ روستایی، برندهی جایزهی 20 سال ادبیات داستانی وزارت ارشاد اسلامی ایران شد.
وی می گوید:
ـ استقبال از توپچنار در آمریکا، ایتالیا، سوئیس، و انگلیس ناشی از توجهی هنرمندان و ارزشمند بودن کار است.
او همچنین این رمان را لبّیک به تقاضای آقای قرائتی در سیمای جمهوری اسلامی اعلام کرد و گفت:
ـ فرزانه صالحآبادی و اقعاً آموزشیاری بود که درمسیر کار مقدس خود در روستای توپچنار به شهادت رسید. من یک سال در ان روستا بودم و با آنها زندگی کردم و ...
این رمان در حلقهی نقدی با حضور خانم ها: انسیّه شاهحسینی، سهیلا عبدالحسینی، دلارام کارخیزان وآقایان محمّد عی گودینی و سعید اسدیفر مورد نقّادی قرار گرفت وگزارش آن درماهنامهی ادبیات داستانیبا عنوان«زنسالارِ مرد ستیز» منتشر شده است.
همچنین خانم مهدیّه نورسته در همین نشریّه با عنوان«ماجراآباد» این رمان را تحلیل و بررسی کرده است.