معرفی کتاب کلت 45
این اثر داستان خانوادهای را در دهه 1350 دنبال میکند که وارد فعالیتهای سیاسی میشوند. این اتفاق روند زندگی آنها را تحت تاثیر خود قرار میدهد.
اما داستان این کلت 45 با بقیه اسلحهها فرق میکند. این کلت 45 تهدیدی برای کسی محسوب نمیشود و مطمئنا اگر شما آن را در خیابان در دست بگیرید هیچ مامور انتظامیای، هیچوقت جلوی شما را نخواهد گرفت. چرا که «کلت 45» عنوان رمانی است از حسامالدین مطهری که به وقایع روزهای انقلاب در دهههای چهل و پنجاه و در نهایت سرگذشت انقلاب اسلامی در دهه شصت میپردازد.
این کتاب، داستان زندگی خانواده «فیروزی» است که در ایام انقلاب، بر علیه رژیم شاه به مبارزه اقدام کردهاند. پدر خانواده به همراه همسرش تحت تعقیب قرار میگیرد و برای آنکه فرزندانش دستگیر نشوند دختر کوچکشان -مینو- را به همسایه میسپارند. اما پسر خانواده -صالح- زمانی که پدر و مادرش توسط نیروهای ساواک دستگیر میشوند، صحنه دستگیری آنها را میبیند. در نهایت، مینو توسط یک خانواده با تفکرات چپ رشد میکند و صالح در خانوادهای دیگر با دغدغههای انقلابی. مینو تحت تاثیر تعلیمات خانوادهای که در آن بزرگ شده، به عضویت سازمان مجاهدین خلق درمیآید و صالح، در نقطهی مقابل او، به کمیته انقلاب اسلامی میپیوندد و داستان، داستان مواجهه این خواهر و برادر با یکدیگر است...
اما داستان، صرفا به بیان آنچه که میان «مینو» و «صالح» میگذرد نمیپردازد. بخش دیگری از این داستان نیز به بیان تغییر نگاه مادر مینو در زندان و نهایتا رفتاری که او با فرزندش پس از آزادی از زندان دارد پرداخته است؛ رفتاری که به خوبی میتواند علت رفتارهای خشونت بار منافقین را -پس از انقلاب- تبیین کند. کلت 45 روایتی است از سالهای میانه دهه چهل تا اواسط دهه شصت و اتفاقاتی که برای این خانواده در طی این سالها میافتد.
*در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«هوای عصر مرداد ماه بوی ملک الموت می داد. عزرائیل در شیفت بعد از نیمه شب میهمان خانواده از هم پاشیده ی فیروزی میشد. کارت دعوت این میهمانی دست "صالح" بود؛ ولی این را نمیدانست. مرد جوان گوشهای از مسجد نشسته بود و به عملیات شب فکر میکرد. به خاطر بیاطلاعی از مرگ خوش به حال انسان! اگر غیر از این بود، هیچکس آرزویی نداشت. از جمله صالح که در گرمای در حال فروکش تابستان برنامهاش را مرور میکرد: "بعد از این عملیات درخواست اعزام به جبهه میکنم."
ندایی او را به خود آورد. مسئول عملیات همه را صدا زد. حدود چهل نفر پاسدار کمیته از گوشه و کنار نزدیک آمدند و دور مسئول حلقه زدند. همه را گروه گروه کرد و وظایف هریک از اعضای گروه را توضیح داد. موعد حملهی همزمان به چند خانهی تیمی تازه شناسایی بود. آن شب میتوانست اتفاق مهمی برای انقلاب باشد. طی هفتهها و ماههای گذشته، دومینوی آدمهای رد بالای انقلاب با ضربه اعضای سازمان مجاهدین به تکان تکان افتاده بود. آنها از خرداد شصت در پی اجرای سختترین کیفر و مجازات بودند. اما آن شب ابتکار در دست کمیته بود...
منطقه عملیاتی هر یک از گروههای ده نفره برایشان توجیه شد. صالح عضو گروهی بود که ساعت یازده شب مسجد را به سمت خانهی در خیابان سهروردی ترک میکرد. این گروه تنها گروه پنج نفری عملیات بود. هیچکس دلیلش را نمیدانست. اگر مشکلی نبود راس ساعت سی دقیقهی بامداد حمله را شروع میکردند. بر اساس گزارشها و تحقیقات هر شب پنج نفر در خانه بودند. خانه انتهای کوچهای بنبست قرار داشت. از پشت به کوچهی پشتی راه مییافت و از طرفین مثل الفِ "داد" به خانهی اطراف مشرف بود. خانهی دو طبقه با دری کوچک به کوچه میرسید. حیاط محقری داشت. درست به اندازهی عرض حیاط، پنجره و سپس دری آهنی با شیشه سرتاسری قرار داشت که مرز حیاط و طبقه اول بود. برای رسیدن به آن باید پنج پلهی آهنی را میگذراندی. اما پیش از آن باید مطمئن میشدی که کسی از پنجرهی مشابه طبقهی دوم دیدت نمیزند...»
از جمله ویژگیهایی که در «کلت 45»، مورد توجه نویسنده قرار دارد، توجه به مقولهی حضور منافقین در جریان انقلاب و پس از آن است. مسالهای که سالهاست از دید نویسندگان به دور مانده و بسیاری از نویسندگان که به بررسی داستانی تاریخ انقلاب، اقبال نشان دادهاند، مقولهی حضور منافقین و خیانتهایشان در فرآیند انقلاب را فراموش کردهاند. با این حال، حسامالدین مطهری، نویسندهی دهه شصتی «کلت 45» با زیرکی توانسته است فعالیتهای افراد این سازمان را برای مخاطبان خود به تصویر بکشد.